به آبسالی مجاز و عرقِ جبینِ واقعیّتم بنگر
اگر خشکسالی لبهایم را نمیبینی .
به آئینهی غبار گرفتهی دیوار سکوتم بنگر
اگر جای شلاق شفق را
در گُردِه ام نمیبینی .
اگر به آه سرد و نفس گیر
فین کاشان دماغت نمینگری
بدان که خفقان شریعت
دیریست آغاز شده است .
نفس فانوسهای کوچههای مرطوب و خلوتمان
از بوی نفت سیاه بد جوری گرفته است .
گلوی ناودانهایمان
زیر نورد تکنولوژی
له و لَوَرده شده است .
کمر مترسکهایمان
زیر چرخِ تِ راکتورهای هستهای شکسته
و هیچ آلالهی زخم خوردهی مزرعه ای
دم بر نمیآورد .
آیا من دست پروردهی پست ترین
خاکهای شمال و یمین نیستم
که در پیش خاکهای علّیین
لُنگ پهن میکنند ؟؟
بیا دردهای کهنه و زخمهای قدیمی
ملل ما را ببین
که چگونه در التهاب خلسه میلولند .
در لحظهی هبوط که از لابلای جرز ازون
ناخواسته به زمینهای گر افتادم
در میان اوراق سنگین تاریخ هزاره
ثبت است .
من بودم که برای لقمهای نان حلال
و سیر کردن کودکان آسیب و آواره
هزاران بار کارِ حرام کردم
و در دادگاه قاضیان ناخلف
به دورترین نقطهی تاریک زمین
تبعید شدم .
باز آ که زخم اثنی عشری مان چرکین است
و ما به دنبال مرهمی
در انتهای کوچههای بن بست گرفتاریم .
بازدید : 484
چهارشنبه 30 ارديبهشت 1399 زمان : 3:36